نویسنده
عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی ـ واحد تربیت حیدریه
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Ambiguity is a “Figure of Speech”. It contains two or more meaning and is open to different interpretations.
A statement which contains ambiguity does not have just one grammatical description.
In this article, the influence of ambiguity on the grammatical categories will be considered.
کلیدواژهها [English]
ایهام، یکی از زیباترین آرایههای ادبی است. این شگرد پندارخیز، جلوهای خوش و دلربا به سخن میبخشد.
«ایهام»، واژهای عربی بهمعنای «بهوهم افکندن» است و در دانش بدیع آن است که هنرمند سخنور، سخنش را به دو یا چند معنی بهکار برد و ما را به گمان (وهم) اندازد که کدامیک را بپذیریم، او با این شگرد هنرمندانه، میپذیریم و نیمنگاهی هم بهمعنای دیگر داریم.
این نگاه دو یا چندگانه با نیمنگاه بهجا مانده، سخن را خیالانگیز، گسترده و ژرف میسازد.
دوگانگی معنایی:
1. گاه به کاربرد واژههایی ویژه برمیگردد؛ واژههایی که میتوان دو معنا از آن برداشت، واژههایی چون «شیرین»، «بوی»، «ختا» یا «خطا»، «موی»، «نظر» و ... در شعر حافظ شیرینسخن (بیتهای 10 تا 18 در همین مقاله). اینگونه ایهام، ایهام واژگانی است.
2. گاه برخاسته از ساختار جمله است. جملههایی که دو گونه خوانده میشوند و دو معنا از آنها برمیآید. اینگونه ایهام را میتوان ایهام ساختاری نامید. (بیتهای 3، 4 و 22)
3. گاه برخاسته از دو ژرفساخت است؛ که میتوان به آن ایهام گشتاری گفت. (بیتهای 1 و 2)
ایهام تأثیر هنری و پندارین بسیار دارد (وحیدیان 1379 : 138 به بعد) و گونههای گوناگون از آن برشمردهاند.
در این گفتار نمیخواهیم از شناخت، دستهبندی و زیبایی ایهام سخن بگوییم؛ بلکه برآنیم تا تأثیر ایهام را در دگرسازی مقولههای دستوری باز نماییم.
ایهام از آرایههای ادبی است که در دانش بدیع از آن سخن میگویند. در این مقاله، برای اولین بار، پیوندی میان یکی از گونههای پندارخیز بدیع با دانش دستور برقرار شده است. بهراستی این دانشها گاه بر هم تأثیر میگذارند و مقولههای یکدیگر را دگرگون میسازند.
ایهام در توصیف دستوری متن تأثیر میگذارد. وقتی دستورنویس یا محقق و مدرس، متون ادبی را توصیف میکند، باید با درنگ و تأمل بیشتر بدانها بنگرد؛ چرا که جملهها و بیتهای ایهامدار را نمیتوان همچون دیگر متون توصیف کرد. در متون دیگر، واژهها و ساختار هر جمله تنها یک توصیف دستوری دارند و واژهها یک نوع مشخص و یک نقش ویژه دارند؛ اما سخنی که با ایهام دو گونه خوانده میشود یا دو معنی از آن برمیآید، همیشه نمیتواند یک ساختار دستوری یگانه و پایدار داشته باشد و بسیار آشکار است که ایهام، مقولههای دستوری آن را دگرگون میسازد. برای روشن شدن این سخن، این دگرسازیها را در یک دستهبندی بیان میکنیم.
ایهام و دوگانگی معنایی آن، گاه نوع جملهها را دوگانه میکند. در بیت زیر، جملة پایانی دو معنی دارد:
1. یاد باد آنکه صبوحی زده درمجلس انس |
|
جز من و یار نبودیم، خدا با ما بود |
(دیوان حافظ)
الف ـ خدا در آنجا بود.
ب ـ خدا حامی و طرفدار ما بود.
در معنی الف، جمله فعلیه و «بود» بهمعنی «وجودداشتن» است.
در معنی ب، جمله اسمیه و «بود» فعل ربطی است.
خدا با ما بود. خدا با ما بود.
نهاد مسند فعل ربطی نهاد متمم فعل تام (خاص)
گاه، ایهام شمارگان جملهها را دیگرگون میکند:
2. مشتاقیومهجوری دور از تو چنانمکرد |
|
کز دست بخواهد شد، پایاب شکیبایی |
(همان، غزل 484)
1. دوری از تو 2. از تو دور باد (خرمشاهی، 1371)
این واژهها در معنای اول بخشی از جمله و در معنای دوم خود شبهجمله هستند و در شمارش جملهها، جملهای جداگانه شمرده میشوند.
همچنین است عزیز من در بیت زیر:
3. به جز صبا و شمالم نمیشناسد کس |
|
عزیز من که بهجز باد نیست دمسازم |
(دیوان حافظ، غزل 325)
1. عزیز من 2. عزیزْ من!
شبهجمله (دلسوزی و ترحم)
آنگاه که شاعر و نویسنده سخن خود را به ایهام میآراید، نمیتوان برای واژههای آن، نقشی یگانه گفت و از آن گذشت. در چنین جملهها و بیتهایی، گاه نقشها دو یا چندگانهاند.
الف ـ قید و صفت
4. طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر |
|
کاین طفل یکشبه ره صدسال میرود |
(همان، غزل 218)
1. طفل، یکشبه، ره ... 2. طفلِ یکشبه رهِ
قید صفت
5. درچین زلفش ای دل مسکین چگونهای |
|
کاشفته گفت باد صبا شرح حال تو |
(همان، غزل 400)
1. باد صبا، شرح حالِ آشفتة تو را گفت. 2. باد صبا، آشفته (پریشان) حال
صفت قید
ب ـ صفت و مضافالیه
6. عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام |
|
مجلس اُنس و حریف همدموشرب مدام |
(همان، غزل 303)
1. شراب (مضافالیه)
مدام
2. پیوسته (صفت)
«مدام» در شعر حافظ از واژههای ایهامساز است و خواجه در آفریدن این شگرد خیالانگیز، بسیار از آن بهره برده است؛ از آن جمله:
7. ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم |
|
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما |
(همان، غزل 11)
8. با محتسبم عیب مگویید که او نیز |
|
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است |
(همان، غزل 47)
9. ساقی ار باده از این دست به جام اندازد |
|
عارفان را همه در شرب مدام اندازد |
(همان، غزل 146)
یکی دیگر از واژههایی که در شعر حافظ بسیار ایهامساز است و در همین گروه (صفت، مضافالیه) جای میگیرد، واژة «شیرین» است:
10. حکایت لب شیرین کلام فرهاد است |
|
شکنج طرة لیلی مقام مجنون است |
(همان، غزل 55)
1. شاهزادة ارمنی 2. شیرین
(مضافالیه) (صفت)
11. ز حسرت لب شیرین هنوز میبینم |
|
که لاله میدمد از خون دیدة فرهاد |
(همان، غزل 97)
12. من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم |
|
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد |
(همان، غزل 108)
13. سحرم دولت بیدار به بالین آمد |
|
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد |
(همان، غزل 172)
14. یارب اندر دل آن خسرو شیرین انداز |
|
که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند |
(همان، غزل 185)
15. طمع در آن لب شیرین نکردم اولی |
|
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود |
(همان، غزل 219)
16. حافظ چو طالب آمد حامی بهجان شیرین |
|
حتی یذُوقُ منهُ کأساً مِنَ الکَرامه |
(همان، غزل 417)
17. شهرة شهر مشو تا ننهم سر در کوه |
|
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم |
(همان، غزل 309)
18. کام جان تلخشد از صبر که کردم بیدوست |
|
عشوهای زان لب شیرین شکربار، بیار |
(همان، غزل 316)
پ ـ قید و متمم
19. چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی |
|
وعظت آنگاه کند سود که قابل باشی |
(همان، غزل 447)
1. در آهنگی خوش 2. پنهانی
متمم قید
20. آن آب که دوش تا سحر بود |
|
امشب بگذشت خواهد از دوش |
1. دیشب 2. دوش
قید متمم
ت ـ نهاد و مسند
21. معاشران گره از زلف یار باز کنید |
|
شبی خوشاست بدین قصهاش دراز کنید |
(همان، غزل 239)
1. (امشب) شبی خوش است. 2. شب (زلف یار) خوش است.
مسند نهاد
در معنایِ دوم، «شب» استعاره از «زلف یار» است.
ث ـ مسند و مفعول
22. زاهد ار رندی حافظ نکند فهم، چهباک |
|
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند |
(همان، غزل 188)
1. که قرآن خواناند (هستند). 2. که قرآن خوانند.
ج ـ مفعول و بخشی از فعل (فعل)
23. ساقی بهصورتاینغزلم کاسه میگرفت |
|
میگفتم این سرود و می ناب میزدم |
(همان، غزل 313)
1. کاسه (جام) را میگرفت (یا پر میکرد) 2. کاسه میگرفت (کنایه از «ادای احترام»)
مفعول فعل مرکب
چ ـ دگرگونی ساختاری در نحو جمله و نقشهای آن
24. در کارخانهای که ره علم و عقل نیست |
|
وهم ضعیف رای فضولی چرا کند؟ |
(همان، غزل 181)
1. وهم ضعیف، رای فضولی چرا کند؟ 2. وهم ضعیف رای، فضولی چرا کند؟
نهاد صفت مفعول نهاد صفت
فعل: (رای کند) فعل: (فضولی کند)
25. چون زر، عزیز وجود است شعر من آری |
|
قبول دولتیان کیمیای این مس شد |
(همان، غزل 163)
1. چون زر، عزیزِ وجود است، شعر من 2. چون زر، عزیزْ وجود است شعر من
متمم مسند مضافالیه نهاد متمم مسند نهاد
واژههایی که آرایة خیالانگیز ایهامزا میآفرینند، گاه در نوع دستوری، دو یا چندگانهاند.
این گونهگونیها را میتوان در چند دسته جای داد:
الف ـ صفت و اسم
26. حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود |
|
قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد |
(همان، غزل 160)
1. جان 2. رو + ان
اسم صفت فاعلی
27. عشقبازی و جوانی و شراب لعلفام |
|
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام |
(همان، غزل 303)
1. شراب 2. پیوسته
اسم صفت
و چنین است واژة «مدام» در بیتهای 7 تا 9؛ و واژة «شرین» در بیتهای 10 تا 18.
ب ـ اسم و فعل (جزئی از فعل)
28. تا چه بازی رخ نماید، بیدقی خواهیم راند |
عرصة شطرنج رندان را مجال شاه نیست |
(همان، غزل 72)
1. رخ، چه بازی پیش آورد 2. بازی، چه رخ نماید (پیش آورد)
اسم فعل
پ ـ اسم و ضمیر
29. خواب و خورت ز مرتبة خویش دور کرد |
|
آنگه رسی بهخویش که بیخوابوخور شوی |
(همان، غزل 478)
1. قوم و خویشاوند (معشوق) 2. خود
اسم ضمیر
ت ـ شبهجمله و صفت
30. گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد |
|
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید |
(همان، غزل 227)
1. با تلفظ «خُنُک»: خوشا! 2. با تلفظ «خُنَک»: سرد و مطبوع (نسیم سرد)
شبه جمله صفت
ج ـ دگرگونی در نوع صفت
31. از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر |
ای دیده نگه کن که به دام که در افتاد؟ |
(همان، غزل 106)
1. هواگیرنده (هواگیرنده = اوجگیر) 2. هوا گرفته (در هوا گرفته = صید شده در هوا = عاشق)
صفت فاعلی صفت مفعولی (خرمشاهی، 1371 : 481)
چ ـ دگرگونی در نوع قید
32. گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود |
|
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من |
(همان، غزل 393)
1. پیش از او 2. نزد او
همة بیتهایی که در این گفتار آوردیم، بیتالغزل معرفت و از خواجة شیراز بود؛ و اکنون به این بیت از امیرخسرو دهلوی توجه کنید:
پیل تن شاهی و بسیار است بارت بر سریر |
|
زین مرنج ای ابر و باد ار گویمت بسیار بار |
(واعظ کاشفی سبزواری 1369 : 111)
و باتوجه به معانی گوناگون واژة «بار»، («اجازة حضور»، «نیکیکننده»، «مرتبه، دفعه»، «میوه»، «ببار»، «بارنده»)، دگرگونیهای دستوری این بیت متعدد و گوناگون میشود.